شیخ
طوسی از برخی علویان روایت کرده که می گوید: من در شهر قم بودم، میان
شیعیان گفت و گویی درباره شخصی که منکر فرزند خود شده بود، در گرفت و قرار
شد از شیخ نایب دوم یا سوم سئوال شود، من نزد ایشان بودم که نامه سئوال را
به او دادند. وی نامه را نخواند و گفت: این نامه را نزد ابوعبدالهل بزوفری
ببرید تا پاسخ دهد. نامه را نزد او بردند و من نیز در آن جا حاضر بودم. وی
پاسخ داد که این فرزند مال همین شخص است و در فلان روز و فلان جا با مادر
او همبستر شده است. نامش را محمد بگذارند. نامه رسان به شهر خود رفت و
داستان را به آن ها گفت و مسأله روشن شد و پس از مدتی فرزند متولد شد و نام
او را محمد گذاشتند.
این روایت نشان یم دهد که «بزوفری» معلوماتش را مستقیماً یا به واسطه نواب خاص، از خود آن حضرت فرا می گرفته است. نجاشی در کتاب رجال، و علامه در الخلاصه می گوید: او مردی بزرگوار و مورد اطمینان و شخصیتی جلیل القدر است. [1]
[1] آخرین امید، داود الهامی، ص 119
این روایت نشان یم دهد که «بزوفری» معلوماتش را مستقیماً یا به واسطه نواب خاص، از خود آن حضرت فرا می گرفته است. نجاشی در کتاب رجال، و علامه در الخلاصه می گوید: او مردی بزرگوار و مورد اطمینان و شخصیتی جلیل القدر است. [1]
[1] آخرین امید، داود الهامی، ص 119
شاید این جمعه بیاید ، شاید ...